سینا باحال

جوان کون تاقار و ثروتمند نزد عارفی جقی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و انگشتش کرد و سپس پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه ای کیری به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ... ( این است زندگیه کیری انسان ها )

+نوشته شده در جمعه 9 مرداد 1399برچسب:,ساعت14:21توسط سینا | |

سارا جون بی خیال شوهر

اگه شوهرت رفت و تنها شدی بازم بگو بیایم با هم کشتی کج بگیریم

دلم واسه کشتی کج گرفتنات تنگ شده عشقم

 

+نوشته شده در شنبه 31 خرداد 1399برچسب:,ساعت21:51توسط سینا | |

مردی کچل سه تا زن داشت
۱-دكتر۲-مهندس۳-معلم
از اون پرسیدند از کدام یک راضی هستی ؟
گفت : معلمه، پرسیدند چرا کچل خان؟

گفت :شبی كه با دكترهستم ميگه مواظب باش ميكروب توش نره'
شبی كه با مهندس هستم ميگه يک سانت اينورو اونورنره'

اما شبی كه با معلمه ميخوابم بعد از اتمام كاربهم ميگه دوباره مرور ميكنيم..!!

+نوشته شده در سه شنبه 30 ارديبهشت 1399برچسب:,ساعت19:59توسط سینا | |

در این دنیا تنها جایی که
عدالت و برابری حقوق وجود دارد
تو پوزیشن 69 است ...

"ارنستو چگوارا"

+نوشته شده در سه شنبه 30 ارديبهشت 1399برچسب:,ساعت19:57توسط سینا | |

منم بچه بودم خیلی دوست داشتم گاهی برم تو اتاقم

و به کارای بدی که کردم فکر کنم،

ولی چون اتاق نداشتم

میرفتم تو رختکن حموم

مینشستم و خب متاسفانه به کارای بد بیشتری ختم میشد

+نوشته شده در 1 فروردين 1393برچسب:,ساعت1:0توسط سینا | |